دشواری زبان حکمت و رمز گشودن آن(5)
از یک سو گفته می¬شود وجود مساوق با خارجیّت است؛ زیرا حقیقت وجود، عین حیثیّت ترتب آثار است و ترتّب آثار هم عین خارجیّت. حال اگر وجود عین خارجیّت است،
نویسنده : امیر عسکرى سلیمانى
8. مساوقت وجود با خارجیّت و جمع آن با تقسیم وجود به خارجی و ذهنی
از یک سو گفته می¬شود وجود مساوق با خارجیّت است؛ زیرا حقیقت وجود، عین حیثیّت ترتب آثار است و ترتّب آثار هم عین خارجیّت. حال اگر وجود عین خارجیّت است، وجود ذهنی نباید از اقسام وجود قرار گیرد؛ زیرا وجود ذهنی عین عدم ترتّب آثار است؛ درحالی¬که فیلسوفان با برهان، وجود ذهنی را اثبات می¬کنند و بر اساس آن نتیجه می¬گیرند وجود به خارجی و ذهنی تقسیم می¬شود. اگر این تقسیم درست است، پس باید پذیرفت وجود عین ترتّب آثار نیست؛ زیرا مصداقی از آن (وجود ذهنی) عین عدم ترتّب آثار است. بنابراین گویا حکم به مساوقت وجود با خارجیّت و ترتّب آثار با حکم به تقسیم وجود به خارجی و ذهنی، متناقض و ناسازگار می¬نماید.این اشکال را نیز می¬توان به عبارت دیگر بیان کرد: یا وجود مساوق با خارجیّت و ترتّب آثار نیست و یا تقسیم وجود به خارجی و ذهنی، تقسیم شیء به خود و غیر خود است؛ زیرا نمی¬توان از یک¬سو مقسم را وجود قرار داد و آن را عین خارجیّت و ترتب آثار دانست و از سوی دیگر، قسمی از آن را وجود ذهنی قرار داد که عین ترتّب آثار است.
از نظر حکیم، مساوقت وجود با خارجیت و تقسیم آن به خارجی و ذهنی تناقض ندارند؛ زیرا حکم اوّل یا مساوقت وجود با خارجیّت و ترتّب آثار به این معناست که هر وجودی، صرف¬نظر از آنکه آن را با وجود دیگر مقایسه کنیم، بلکه از آن نظر که وجود است، ملاحظه کنیم، عین خارجیّت یا همان حیثیّت ترتّب آثار است. در این نگاه، همان¬طور که وجودهای به اصطلاح خارجی، عین منشئیّت آثار می¬باشند، وجودهای ذهنی از آن نظر در ذهن عالِم تحقق دارند، عین منشئیّت آثار هستند؛ یعنی چنین وجودهایی، دارندۀ خود را از جهالت خارج می¬کنند و او را عالم می¬گردانند؛ اما هرگاه همین وجودها را از آن جهت که معلوم¬های خارجی را نشان می¬دهند و با معلوم¬های خارجی آنها- که در ظرف خودشان موجود هستند و دارای اثر خارجی می¬باشند- مقایسه کنیم، خواهیم دید این وجودها که خود منشأ آثار بوده¬اند، در مقایسه با معلوم¬های خود آن آثار را ندارند و لذا گفته می¬شود این وجودها ذهنی هستند؛ یعنی اثر محکی¬های خود را ندارند و این بدین معنا نیست که از آن جهت که مطلق وجود بر آنها صادق است، منشأ آثار نمی¬باشند. (طباطبایی، 1362: 16)
تقسیم وجود به خارجی و ذهنی از قبیل تقسیم شیء به خود و غیر خود نمی¬باشد. نظیر علم که همان تصور است و به تصور و تصدیق تقسیم می¬شود. توضیح آنکه، مقسم تصور و تصدیق، علم مطلق است بدون آنکه مقیّد به چیزی شده باشد. گاهی مقسم به همین صورتِ مقسمی، در ظرف ذهن متجلی می-شود، مانند تصور زید که این تصور با حکم نیست و واقعاً نوعی علم است. گاهی هم به صورت حکم متجلی می¬شود، مانند تصدیق بسیط «زید قائم است». حال هر یک از این دو قسم عین مقسم است، با این تفاوت یکی از آن دو قیدی دارد که عین مقسم شده است و دیگری اصلاً قیدی ندارد. آن را که قیدی ندارد «تصور» نامیده¬اند؛ ولی هرگاه همین تصور را که قسمی از مقسم است، با تصدیق مقایسه کنیم، درمی¬یابیم که تصدیق در تحلیل ذهنی، همان مقسم همراه با حکم است و «با حکم بودن» قید آن است و تصور نیز همان مقسم بدون حکم است و «بدون حکم بودن» قیدی برای مقسم است. بدین¬سان تصور نسبت به تصدیق، مقیّد به عدم حکم می¬شود؛ درحالی¬که هر گاه آن را در مقایسه با تصدیق در نظر نگیریم، تصور همان مقسمی است که هیچ قیدی ندارد.
تقسیم وجود به خارجی و ذهنی نیز همین¬طور است. یعنی هرگاه وجود ذهنی را با مقسم خود، یعنی مطلق وجود مقایسه کنیم، عین مقسم و عین منشأ أثر است؛ ولی هرگاه آن را با وجود خارجی که قسم دیگری از مقسم است، مقایسه کنیم عین آن نیست؛ بلکه آینۀ آن است و لذا اثر آن را ندارد. از این¬رو می¬گوییم منشأ آثار نیست. پس منطق و زبان حکمت باید به درستی فهمیده شود که گاهی شیء به خود و غیر خود تقسیم می¬شود و هرگاه دو قسم را نسبت به همدیگر بسنجیم، هر یک از دو قسم دارای قیدی خواهند بود؛ لکن یکی از آن دو دارای قید سلبی است و همین قسم را که با مقسم مقایسه کنیم، عین مقسم است و هیچ قیدی ندارد. برخلاف قسم دیگر که در عین اینکه عین مقسم است، دارای قیدی ایجابی است.
9. سایر تقسیم¬های قیاسی وجود
حکما وجود را مساوق با وحدت می¬دانند، بنابراین هر وجودی از آن جهت که وجود است، واحد می¬باشد. از سوی دیگر، وجود را به واحد و کثیر تقسیم می-کنند؛ زیرا کثرت¬ها متّصف به عدد می¬شوند؛ مثلاً گفته می¬شود یک ده¬تایی یا دو یا سه ده¬تایی. بنابراین وجود کثیر، مقابل و قسیم وجود واحد است. حال این توهم فراروی فیلسوف قرار می¬گیرد که انقسام وجود به واحد و کثیر با مساوقت وجود و وحدت منافات دارد؛ زیرا کثیر از آن جهت که کثیر است، موجود است و کثیر از آن جهت که کثیر است، واحد نیست. بنابراین بعضی از وجودها واحد نیستند و این قول با اینکه هر وجودی واحد است، مناقض می¬باشد.پاسخ آن است که وحدت دو اعتبار دراد که در یک اعتبار مقابلی ندارد. در این اعتبار هر وجودی واحد است و وحدت، همۀ مصادیق واحد و کثیر را شامل می¬شود. وحدت در اعتبار دوم مقابل کثرت قرار می¬گیرد و بعضی از مصادیق وحدت نسبت به بعضی دیگر مقایسه می¬شود. در این مقایسه می¬بینیم که برخی از مصادیق واحد به گونه¬ای هستند که معنای عدم انقسام در آنها یافت نمی¬شود و لذا دارای کثرت هستند؛ مثلاً عدد ده دارای وحدتی است که در آن، معنای عدم انقسام یافت نمی¬شود؛ زیرا ده انقسام¬پذیر است؛ در مقابل، مصادیق دیگری از وحدت می¬یابیم که در آنها معنای عدم انقسام یافت می¬شود؛ مثلاً عدد یک مصداقی از وحدت است که در آن، عدم انقسام یافت می¬شود؛ زیرا عدد یک انقسام¬پذیر نیست.
انقسام وجود به بالقوه و بالفعل نیز از همین قبیل است یعنی تقسیم قیاسی است و با اینکه هر وجودی مساوق با فعلیت است، منافات نخواهد داشت. علت اینکه برخی از وجودها در عین تقسیم به دو قسم، هر دو قسم به یک واقعیت برمی¬گردند، این است که اختلاف بین اقسام در واقع تباینی نیست؛ بلکه تشکیکی است.(همان: 139)
نتیجه
وصول به حکمت بر پایۀ اوّلیّات استوار است که عمده¬ترین آنها اصل امتناع تناقض است. اگر دانشجوی حکمت به درستی با منطق و زبان حکمت آشنا نباشد، گمان می¬کند برخی از مسائل حکمت که بر پایۀ عقل همگانی پذیرفته می¬شوند، با برخی دیگر ناسازگارند. لذا وظیفه فیلسوف آن است که این امور را توضیح دهد و تهافت¬های ظاهری را حل نماید. دانشجوی حکمت نیز باید منطق و زبان حکمت را به درستی بفهمد تا حقیقت بر او منکشف شود. بنابراین فراگیری منطق و زبان حکمت، شرط فراگیری مسائل عمیق فلسفی است. فیلسوفان نیز باید در متون درسی، منطق و زبان فهم مسائل را به درستی تبیین کنند تا تناقض¬های بَدْوی حاکم بر برخی قواعد فلسفی برطرف شود.- ابن سینا، حسین بن عبدالله، 1403، الاشارات و التنبیهات، تهران، دفتر نشر کتاب.
- ارسطو، 1980، منطق ارسطو، تحقیق عبدالرحمن بدوی، بیروت، دارالقلم.
- دوانی، بی¬تا، حاشیة علی شرح التجرید.
- رازی، فخر الدین محمد، بی¬تا، الانارات فی شرح الاشارات، تصحیح و تحقیق امیر فرهپور (در قالب پایان نامه کارشناسی ارشد دانشکده الاهیات و معارف اسلامی).
- سهروردی، شهاب¬الدین، 1371، مجموعه مصنفات، ج 1 و 2، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
- صدرالدین شیرازی، محمدبن ابراهیم، بی¬تا، الرسائل، قم، مکتبة المصطفوی.
- _________، 1416، تعلیقات علی شرح حکمة الاشراق، قم، بیدار.
- _________، 1410، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
- طباطبائی، سیدمحمدحسین، 1362، نهایة الحکمة، قم، مؤسسه النشر الاسلامی.
- مدرس زنوزی، علی، 1363، رسالۀ حملیة، تهران، انتشارات علمی- فرهنگی.
- میرداماد، 1385، الافق المبین، تحقیق عبدالله نورانی، تهران، دانشگاه تهران.
منبع فصلنامه آیین حکمت شماره 3
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}